این نوشتار متن سخنانی است که سالها پیش، در جمعی دوستانه ارایه و به این شکل تنظیم شده است.
"غذا" و "امنیت"، مساله این است
من، پیش از این نیز در باب زن و نگی مطالبی را عرض نموده ام. مطالبی که از سوی دوستان مورد طعن و نقد قرار گرفت. البته می پذیرم که در آن نوشته ها و سخنان، از ادبیاتی تهاجمی استفاده کرده ام. ولی به هر حال آن ادبیات، ضروری سالهایی بود که "شور اصلاحات" با "جوانی" من گره خورده بود و من، با اینکه سر در گروِ عرفی داشتم، دلبسته قدسی نیز بودم.
طعن و نقد دوستان از این رو بود، که به گمان ایشان، من دارای قرائتی "نیچه"یی از ن هستم و همانند او معتقدم "به سراغ ن که میروی شلاقت را با خود ببر" و ن را تا سر حد یک "لاشخور" و یا "انگل" تقلیل داده ام. اینک خوشحالم که فرصتی فراهم آمده تا در جمع دوستان فرهیخته، توضیحاتی در این باب ارایه دهم.
این را باید عرض کنم که شاید انتقاد کنید چرا من در تحلیل هایم، تا این حد به عنصر "غذا" تکیه و تاکید دارم و این کار مرا دلیلی بر "نان خور انگاری ن" و "به صرفه نبودن آنان" بدانید.
خوب این پیشفرض من است و من در بررسی مساله زن، پیشفرضی دارم که با عنصر "نان" گره خورده است. از نظر من، بدون در نظر گرفتن "معاش" به عنوان عنصر اساسی در زندگی بشر، قادر به تحلیل وضعیت زن در تاریخ نخواهیم بود و این دو ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
مگر می توان برای اینکه ژشت روشنفکرانه ای گرفت، امر واقع را نفی و انکار کرد. مگر می توان به تاریخ زندگی انسان ها، اعم از "کرومانیون"، "نئاندرتال" یا همین انسان تکامل یافته امروزی نگریست و نان خور بودن ن را نفی کرد. ما اگر چشم هایمان را بر روی واقعیت های مطلوب و نامطلوب ببندیم چگونه می توانیم نسخه بپیچیم.
از هزارن سال پیش تاکنون، معیشت وجه غالب زندگی بشر بوده است. انسانها ناگزیر بودند برای تداوم زندگی خود، از طریق شکار، کشاورزی و تجارت، غذا تهیه کنند. زمانی انسان ها، کار دیگری جز تلاش و تکاپو برای سیر کردن خود نداشتند و اولویت شان به دست آوردن غذا و منابع غذایی برای تداوم حیاتشان بود و برای بدست آوردن مراتع و شکارگاه ها و منابعی از این دست به جنگ می پرداختند. تقریبا کاری شبیه به کار جانواران برای حفظ قلمرو خود در برابر رقیب یا دشمن انجام می دادند.
در این بین ن در وضعیت بدتری قرار داشتند. شرایطی که وضعیت فیزیولوژیکی و زیستی به ایشان تحمیل کرده بود آنها را ضعیف و ذلیل ساخته بود و این امر موجبات هر چه وابسته تر شدن ن به مردان و تبعیت از آنها را باعث شده بود.
بحث معیشت در به وجود آمدن شرایط نابرابر میان ن و مردان نقشی محورین ایفاء می نماید. اگر این مساله ی معیشت، درست فهم شود وضعیتی که ن، قرن ها و هزاره ها گرفتار آن بوده اند قابل درک تر خواهد بود.
ما انسان ها، در گذشته کاملا تحت تاثیر شرایط بیولوژیک و نیازهای جسمی خودمان بودیم و این نقطه اشتراک میان ما و حیوانات دیگر بود. در واقع، هر قدر که جبرهای بیولوژیک در ما تاثیر گذار بوده ما حیوان تر بودیم و هر قدر که توانسته ایم به مدد "دانش" و "فناوری"، از جبرهایی که ما را احاطه نموده رهایی یابیم انسان تر شده ایم.
کارآمد بودن، رابطه تنگاتنگی با ارزشمند بودن دارد. نان آور بودن، در گذشته نوعی منبع ارزش آفرینی بود و ن، به دلیل شرایط جسمی شان، در طبقه ای قرار داشتند که فاقد ارزش افزوده محسوب می شد.
اما امروز با اینکه آن شرایط فرق کرده، ن باز هم نتواسته اند با شرایط جدید کنار بیایند و از زیر یوق گذشته رهایی یابند.
در این میان مردان برای کارهای بدنی توانمندتر بودند لذا در اولویت قرار گرفتند و به جنس اول تبدیل شدند و مساله این بود: "نان خور" بودن و "نان آور بودن".
نمی خواهم بگویم زن انگل بوده و لاشخوری می کرده خیر ن هم در جامعه خدماتی ارایه می کردند اما کارهای آنها در مقایسه با خصوصیت نان بده بودن مردان کمتر قابل محاسبه بود.
"یک نان خور کمتر" و ارزشمد بودن پسر در خانواده ها و زنده به گور شدن دختران ارتباط تنگاتنگی با وضعیت معیشتی بشر در دوران پیشاصنعتی داشته است.
ن، این جهانی را که در آن زندگی می کنند و می میرند را از شکم مادر نیاورده اند. ضعف بدنی و عدم توانایی آنها بر تامین قوت لایموت، و دفاع از خود، آنها را به پیروی از مردان و تبعیت از آنان وا می داشت.
آنچه که من در پی آن هستم، ریشه یابی و تبارشناسی وضعیت سلطه است. من درصدد آنم که بگویم بسیاری از رفتارهای امروز ما، ناشی از همان شرایط سلطه ی ابتدایی است. این، وارد ناخود آگاه ما شده است و نسل به نسل، تمدن به تمدن و فرهنگ به فرهنگ ادامه یافته بی آنکه ما از فلسه وجودی آنها خبر داشته باشیم.
این شرایط با شورش و انقلاب درست شدنی نیست. ن در ده هزار سال گذشته نمی توانستند بر علیه مردان قیام کنند و سلطه را از بین ببرند. این نظام سلطه، انتخابی نبود بلکه محصول یک شرایط بیولوژیک یا فیزیولوژیکی بود.
در واقع تابعیت ن یک انتخاب نبود چیزی نبود که بر آنان تحمیل شده باشد بلکه محصول شرایط فیزیولوژیکی آنان بوده است. هرچند در پی آن ادیانی آمدند که خواستند به نحوی با تئوریزه کردن واقعیت های موجود جایگاه ویژه ای در جامعه انسانی برای خود دست و پا نمایند.
کلیدواژه دوست دارم و نقش آن در زندگی نه
همه ی ما به تجربه یا به غریزه می دانیم که جمله دوستت دارم واژه ی کلیدی مردان در مواجهه با ن است. در واقع مردان با چنین واژه ای به راحتی قادر به یدن قاپ ن هستند اما چه رازی در این عبارت کوتاه نهفته است که پیامبر اسلام(ص) هم در این باره فرموده اند: اگر به زنی بگویی دوستت دارم هرگز این مطلب از دلش بیرون نمی رود.
در این امر احساس مطلوب بودن در نگاه یک مرد تضمین گر بقای ایشان محسوب می شد. هم از این روست که ن جمله ای را زیباتر از دوستت دارم سراغ ندارند.
راستی چرا ن خیال پرداز تر و عاطفی تر از مردان هستند. در واقع این به فیزیولوزی آنان باز می گردد. آنها از قدرت بدنی بالایی برخوردار نبودند تا بتوانند از خود دفاع نمایند آنها توان لازم را برای تغییر وضع موجود نداشتند از این رو مکانیزم دفاعی – روانی ایشان را به عالم خیالات می کشاند و ایشان را به سلاح اشک مسلح می نمود.
نگرانی ن از تجدید فراش مردانشان هم نوعی واهمه به خاطر وضعیت معیشتی شان و زندگی انگل وار و وابسته به مردان بوده است.
ادامه دارد.
درباره این سایت