عزیز دلم،

این روزها

خیلی چیزها هستند که مرا یاد تو می اندازند

گرما

دریا

انگور

آه.

*********

دریا،

این آبی سترگ و فریبا

امواج پر خروش

در حال یک تکلم زیبا

با ساحلی به وسعت دنیا

باران،

این قطره های عاشق و شیدا

مشغول شستن رخ گل ها.

می ایستم به زیر چناری

مشغول می شوم به تماشا

بر شاخه های تازه ی افرا.

آرام می‌زنم قدمی من

در امتداد جاده، همین جا

می جویمت دوباره و تنها

در خنده های زینب و سارا.

اکنون،

در دیدگان من اثری نیست

از غصه های دیشب و فردا

اما، 

خالی است جای خالی ات اینجا.

***************

. هنوز یادم هست

که روی پل را با هم قدم زدیم آن روز

و من همان جا بود

که دستهای قشنگ تو را گرفتم و گفتم:

-چقدر زیبایی

شبیه آن گل سرخی که گوشه ی باغ است

شبیه قطره ی باران،

شبیه شبنم صبح،

که روی صورت گل های باغ می رقصد.

و صورت تو گل انداخت، زیر لب گفتی:

-چه حرفها ی قشنگی،

چقدر حال تو خوب است،

و من چه خوشحالم،

که از لطافت این رودخانه لبریزی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یک نفر آرامشش گم شد،مداما در پی‌ش می گشت پنجره زرد مهد کودک مهد سرا طراحي وب سايت مهدویت(شناخت امام زمانمان) Tasha ویکی چجور Jennifer ویکی بوکز